خاطرات سردار شهید غلامعلی پیچک

18 مه

خاطره ۱
پس از عملیات تعدادی از افراد تمامی خطرها را به جان خریدند تا جسم مطهر این سردار دلاور در منطقه دشمن باقی نماند و یک هفته پس از عملیات در زیر آتش شدید دشمن پیکر مطهر غلامعلی به عقب منتقل گردید. در این مدت بر اساس محاسبات طبیعی هر جسدی فاسد خواهد شد ولی هنگام خاکسپاری شهید، جنازه ایشان تازه بود و خون از گلویش روان و تراوش می‌کرد و عطر و بوی خوشی از این پیکر پاک به مشام می‌رسید.

خاطره ۲
یک روز در ده کیلومتری بانه، دو نفری با تعدادی ضد انقلاب روبرو شدیم. هیچ کس در آن شرایط، حاضر به مبارزه نمی‌شد، ولی ما با اصرار غلامعلی مو ضع گرفتیم و شروع به جنگیدن کردیم. در طول درگیری خنده‌های غلامعلی مرا عصبانی می‌کرد. به او می‌گفتم: “چطور در این موقعیت می‌توانی بخندی؟” و او می‌گفت: “توکل بر خدا کن! این جوجه‌ها نمی‌توانند در مقابل سربازان جندالله بایستند.” ما با شجاعت خارق‌العاده پیچک، توانستیم از آن مهلکه جان سالم به در ببریم. در یک درگیری دیگر، در حالی‌که سه گلوله به پیچک خورده بود، مرتب این طرف و آن طرف می‌دوید و بچه‌ها را هدایت می‌کرد و تا رسیدن نیروی کمکی، طی حدود هفت هشت ساعت درگیری، دو گلوله دیگر هم خورد. در راه بازگشت غلامعلی از شدت ضعف در حال بیهوشی بود.