شهید حجت ملاآقایی

11 مه

زندگی نامه

در نیمه شعبان سال ۱۳۳۸، در شهر مذهبی ری، دامن پر مهر مادر از وجود فرزندی مزین شد و لبخند شادی بر لبان منتظران درخشیدن گرفت. این نوزاد زیبا که اولین لحظه‌های زندگی خود را در شب میلاد پر برکت امام زمان(عج) آغاز نمود و اولین نفس‌هایش را در فضای ملکوتی آستان مقدس حرم عبدالعظیم تبرک داد، به احترام نام مبارک یگانه منجی عالم بشریت حضرت حجت بن الحسن العسگری(عج) “حجت” نامیده شد تا در سایه آن حضرت، عفت روح و عزت نفس در وجودش تبلور یابد و بعدها با شهادت خویش در راه آزادی اسلام و قرآن حجت خدا را بر تمامی پویندگان راهش تمام کند و مایه افتخار و سربلندی جامعه خود گردد. حجت در سایه محبت‌های پدر و مادری پاکدامن، دوران کودکی را سپری کرد. از همان کودکی نسبت به هموطنان و همکلاسی‌های خویش مهربان بود و در هر زمینه‌ای که می‌توانست به آنها کمک می‌کرد. پس از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، چون علاقه فراوانی به کارهای فنی و فکری داشت در هنرستان صنعتی ری به تحصیل پرداخت و سرانجام در سال ۱۳۵۷ موفق به اخذ دیپلم فنی گردید. او فعالیت انقلابی خود را از بدو ورود به هنرستان شروع کرد. در سال سوم هنرستان بود که توانست با برخی از جوانان انقلابی آشنا شده و به تعدادی از کتابهایی که از نظر ساواک ممنوعه به حساب می‌آمد، دست یابد. به مرور زمان مطالعه آن کتابها تاثیر سازنده‌ای در افکار و روح انقلابی او گذاشت و به روشنایی اندیشه‌اش کمک شایانی کرد. وی برای تهیه اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی امام(ره) به شهرهای تهران و قم عزیمت کرد و با اینکه خطرات زیادی در طول مسیر تهیدیدش می‌کرد، او با شهامت و شجاعت به فعالیت انقلابی خود ادامه‌می‌داد. پس از به ثمر رسیدن نهضت اسلامی و براندازی رژیم طاغوت، دشمنان زخم خورده انقلاب برای نابودی این نهال نورس لحظه‌ای خاموش ننشستند و متوسل به ترفندها و نیرنگهای سیاسی گوناگون شدند. از جمله اینکه: عوامل وابسته به خود را در دانشگاهها و مراکز علمی را علیه انقلاب برانگیختند. حجت ملاآقایی از اولین کسانی بود که با پیروی از فرمان امام مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین در جهت حفظ از انقلاب و نظام پایگاه بسیج را در محل سکونت خود دایر نمود. همزمان با شروع غائله کردستان، او به منظور دفع تجاوز دشمن بعثی و سرکوب احزاب خودفروخته و دموکرات به جبهه غرب عزیمت کرد. با آغاز جنگ تحمیلی ادامه تحصیل را کنار گذاشت و در قالب یک بسیجی گمنام چندین بار در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شرکت جست. اواخر تابستان ۱۳۶۰ جهت خدمت و یاری هر چه بیشتر مردم محروم، وارد جهاد سازندگی ورامین شد و در کمیته فرهنگی آن جهاد مشغول به کار شد. او ابتدا به جمع رزمندگان پیاده‌و سپس به سنگرسازان بی‌سنگر پیوست. او کار خود را با رانندگی آمبولانس در گردان مهندسی رزمی سیدالشهدا جهاد سازندگی تهران آغاز کرد و مدتی بعد به عنوان مسوول روابط عمومی گردان منصوب شد. قدرت ایمان و آگاهی، نبوغ، تواضع، مهربانی و سخت‌کوشی از او فردی لایق و ممتاز ساخت. به همین خاطر در حساس‌ترین شرایط جنگ مسوولیت خطیر فرماندهی پشتیبانی و مهندسی رزمی جنگ جهاد سازندگی استان تهران را به او سپردند. او با شجاعت و از خودگذشتگی و با درایت و تدبیر در عملیاتهای پیروزمندی چون: والفجر (۳) و (۸)، عاشورا وکربلای (۱)، (۲)، (۳)،…(۸) و غیره بارها دشمن زبون را ” در محاصره خاکریزها قرار داد و پوزه او را به خاک مذلت مالید. سرانجام سردار بزرگ اسلام، حجت ملاآقایی در دوم آذر ماه سال ۱۳۳۶ به میقات خویش در شلمچه قدم نهاد و بامداد همان روز که بر فراز دژ شهید باقری به امر فرماندهی نیروهای خویش می‌پرداخت، خمپاره‌ای در نزدیکی وی فرود آمد و ترکش‌های آن بر جسم نحیفش بوسه زد. شهید ملا آقایی سبکبال به آسمان پر کشید و به دیدار معبود خویش شتافت. روحش شاد و راه جاویدش پایدار باد.